پیش نوشت ۱: حقیقت اینکه چند باری در طی یک ماه گذشته آمدم این یادداشت را بنویسم ، اما در نهایت نیمه کاره ماند. هنوز هم اصلا از این یادداشت راضی نیستم و اکیدا توصیه دارم اگر به زمانتان اهمیت میدهید فورا اینجا را ترک کنید.
پیش نوشت ۲: لازم میدانم تاکید کنم، نمیخواستم متنی احساسات برانگیز بنویسم . وگرنه در این شرایط که استاد شجریان در قید حیات هستند نمینوشتم ، اما ماجرای بیماری ایشان بهانهای شد تا مسالهای در ذهنم شکل بگیرد. مسالهای که گفتم شاید احیانا برای شما هم جالب توجه باشد.
اولین برخورد من با صدای محمد رضا شجریان به دوران کودکی ام باز میگردد. به زمانی که پدرم در ماشین نوار شجریان میگذاشت و من باید در تمام طول راه چه چههای او را تحمل میکردم!
بله ، دقیقا تحمل میکردم. چرا که در تمام طول دوران کودکی ام متنفر بودم از سبک آهنگهای او . همیشه دوست داشتم در ماشین اقوام و دوستانی بنشینم که جوانتر بودند ، چون آنها معمولا از ترانههای لیلا فروهر، اندی ، سندی و "استاد شماعی زاده" استفاده میکردند و انصافا شور و وجدی مثال زدنی در رگهای بچهها تزریق میکردند.
ولی در ماشین ما به جز شجریان ، ناظری، اصفهانی و افتخاری و افرادی از این دست ، کمتر آهنگی شنیده میشد.
این داستان تا نوجوانی من ادامه داشت تا اینکه کم کم و با ورودم به دانشگاه ، عصر همایون شجریان آغاز شد. علی الخصوص آلبوم نه فرشته ام نه شیطانتا مدتها در بین دوستان نزدیکم محبوب بود و شاید بزرگترین اتفاق موسیقیایی عید 93 برای ما بود.
این البته به این معنی نیست که در تمام آن سالها زندگی من خالی بود از شجریان ، ولی انس و علاقهای بینمان شکل نگرفته بود هنوز.
اما داستان به همین روال باقی نماند و خصوصا در چند سال اخیر ، نگاهم به محمد رضا شجریان و آثار او خیلی متفاوت شده است.
نکتهی اول اینکه هرچند که همایون شجریان توانست در عرصهی موسیقی تلفیقی آثار درخوری تولید کند و انصافا باعث نزدیک شدن سلیقهی جوانان امروزی به موسیقی سنتی ایرانی شد (من خودم هم از همین دسته آدمها بودم) ولی به تعبیر حسین علیزاده، آثار متاخر همایون شجریان در دسته بندی پاپ قرار میگیرند و قرابت زیادی با آثار کلاسیک موسیقی ایران ندارند.
مسیری که امروز همایون میرود با مسیری که سالها پدرش رفته یکی نیست. هرچند که نباید این مساله را از نظر انداخت که همانگونه که سلیقهی پاپ آن روزها خیلی از سلیقهی آثار محمد رضا شجریان دور نبوده ، سلیقهی جریان اصلی پاپ این روزها هم نزدیک به آثار همایون شجریان است.
به نوعی میتوان گفت پدر و پسر شانه به شانهی سلیقهی مردم حرکت میکنند.
اما اگر بخواهیم آثار این پدر و پسر را امروز با هم مقایسه کنیم ،شاید بهترین مثال ، تفاوت آنها در خواندن یک شعر واحد باشد.
روو سر بنه به بالین ، تنها مرا رها کن ، ترک من خرابه ، شب گرد مبتلا کن
تفاوتی که انقدر مشهود است که من همیشه از خود میپرسم: آیا همایون شجریان ادامهی محمد رضا شجریان است؟
احساسی که شجریان پدر به من از این شعر میدهد ، حجم غمیکه شجریان تحمل میکند ، گویی انقدر بزرگ است که شاید جز حضرت حافظ هیچکس این غم را تحمل نکرده!
و خوانش همایون شجریان ، سرشار از شور جوانی و زندگی است.
گویی از دو دنیای متفاوت به شعر نگاه میکنند.
همین چند ماه پیش ، شب یلدا بود که بخشی تقطیع شدهاز مصاحبهی مسعود بهنود با هوشنگ ابتهاج در شبکههای اجتماعی جا به جا میشد و حتی ایرنا هم گزارشی از این فایل جالب پخش کرد. (هرچه قدر گشتم ، فایل ایرنا رو پیدا نکردم)
بهنود از ابتهاج میپرسید راضی اید از زندگی و ابتهاج با قطعیتی مثال زدنی میگفت: معلومه
و بعد به آواز محمد رضا شجریان اشاره کرد و اینکه اون آواز چقدر باورنکردنیه و کم چیزی نیست که آدم بتونه همچین چیزی گوش کنه. (در نقل حرفهای استاد ابتهاج به دلیل اختصار تغییراتی دادم)
در نظر بازی ما بیخبران حیرانند
شاید جالب باشه بدونید ، این سنت حافظ خوانی که ایرانیا دارن ، بخش زیادی اش مرهون توجه محمد رضا شجریان به اشعار حافظ هست. تا پیش از او اشعار حافظ کمتر برای آواز انتخاب میشدن.
از انقلاب 57 تا اتفاقات 88
استاد شجریان صدای ملت ماست.
او بعد از کشتار میدان ژاله صدای ملت بود
او در زمان مبارزات علیه شاه صدای ملت بود
آن زمان که بنهادم سر به پای آزادی
زمان پیروزی انقلاب ، صدای مردم بود.
او در زمان جنگ ، صدای مردم است
حتی در مخاطب قرار دادن جانبازان صدای مردم است.
چنانچه در سال 88 صدای مردم بود.
او به واقع هنرمندی است که علاوه بر صدای خوش ، تکنیک فوق العاده ، پژوهش و احاطهی بی نظیر در حیطهی خودش و فراتر از خلاقیت مثال زدنیش ، صاحب حرف و نظر منحصر بفرد خودش است. او یک موجود حیرت انگیز و ماندگار در تاریخ ایران است.
فارغ از اینکه آیا مردم میتوانند حرف نادرست بزنند یا نه ، ولی او حنجرهی ملت ایران از دههی پنجاه تا هشتاد شمسی بود.
دیگر نه فقط به دلیل اینکه استاد شجریان حال مناسبی ندارند و نمیتواند مثل قدیم ما را از شنیدن صدایشان محسور کند ، که اصلا به دلیل تکثر صدا و راههای مختلف انتشار آن، احتمالا دیگر هرگز کسی نمیتواند چنین لقبی را یدک بکشد.
او در دورهای زندگی میکرد پس از قمر الملوک وزیری و پیش از همایون شجریان
در زمان قمر سیستم ضبط صدا و انتشار آن نبود و در زمان همایون انقدر زیاد هست که هرگز یک نفر نمیتواند ادعا کند اکثر سلیقهها او را میپسندند.
این اتفاق فقط در آن دورهی خاص میتوانست رخ دهد.
استاد محمد رضا شجریان را دوست داشته باشیم یا نه، او بخشی از تاریخ ملت ماست. صمیمانه و از تمام وجود آرزو دارم هرچه زودتر سلامتی شان حاصل شود ، چرا که با رفتن او ، هنجرهی مردم ایران خاموش میشود.
پی نوشت ۱: شدیدا بهتون توصیه میکنم پادکست رادیو فلسفیدن دربارهی محمد رضا شجریانرو از دست ندید.
پی نوشت ۲: هرچند که در این پستاشاره کردم ،ولی اگر توو این ایام کرونایی وقت آزاد بیشتری دارید ، ازتون دعوت میکنم مستند بزم رزمکه دربارهی موسیقی ایام انقلاب و جنگه رو از دست ندید.
پی نوشت ۳: در طی این چند باری که اومدم بنویسم و نشد ، چند بار هم خبر فوت استاد منتشر شد ، یه بار که یادمه شب با بغض خوابیدم . ولی صب دیدم خبر تکذیب شده. ایشالا سایه شون مستدام باشه و سلامتی شون رو هرچه زودتر بدست بیارن.