loading...

از من بپرسید!

حقیقت اینه که دنیا پر از سوالای بی جوابه و من دربه در دنبال پیدا کردن جواب این سوالام، این وبلاگ رو درست کردم تا با هم دنبال جوابای سوالای بی جواب بگردیم

بازدید : 1
يکشنبه 27 بهمن 1403 زمان : 11:56
  • 1
  • 2
  • 3
  • 4
  • 5

از من بپرسید!

هرگز

هیچ وقت

تصور نمی‌کردم خودم دو دستی در بدترین زمان و وضعیت ممکن

دست به انتشار پروژه‌ای بزنم که حداقل به زعم خودم

آخرین تیرم در مسیر آرتیست شدنه

سر خاطرات خیالیهیچ انتظاری برای دیده شدن نداشتم. یه کار کاملا شخصی بود

اما یکی نبود فرق داشت

با این دید یکی نبود رو شروع کردم که می‌خوام به همه‌ی اون گوساله‌هایی که فیلمنامه‌هام رو رد کردن و عملا باعث شدن سال‌هاست هیچ کاری نتونم بکنم بگم:

بیا (انگشت شصتم رو به عنوان موفقیت نشونشون بدم)

دیدید

کمدی غیرمبتذل اینه و می‌تونه به اندازه خودش مخاطب داشته باشه

از من بپرسید! از من بپرسید! از من بپرسید! از من بپرسید! از من بپرسید!

حقیقت اینه که فیلمسازی و فیلمنامه نویسی کار خاصیه. از این جهت که تا سرمایه و حمایت نیاد پشتت، چیزی ساخته نمی‌شه و تا وقتی چیزی ساخته نشه، انگار تو هیچ کاری نکردی. به خاطر همین آدمایی که وارد این حرفه می‌خوان بشن معمولا وارد یه هزارتوی بی سر و ته میشن که خیلی وقتا نمی‌تونن از تهش بیان بیرون.

به عبارت دیگه، هیچ اثری ازشون تولید و منتشر نمیشه.

ایده تولید پادکست داستانی یکی نبود از همین مشکل اومد. پادکستی که عملا من برای هر اپیزودش دارم فیلمنامه می‌نویسم. من در نهایت تصمیم گرفتم خودم با امکانات محدود خودم داستان‌هام رو اینجوری بسازم.

راستش چند اپیزود دیگه هم ساخته بودم، اما شب انتشار اولیه، ینی شب ۱ بهمن بعد از مشورتی که با یکی از دوستان داشتم از انتشار اون اپیزودها منصرفش شدم و فعلا من موندم و این یکی اپیزود. اول گفتم بیخیال و با یک اپیزود که پادکست شروع نمیشه، اما بعد دیدم ماجرا به این سادگی نیست.

به شدت و به سرعت دوباره افسردگی اومد سراغم و در همین سه هفته‌ زمینم زد.

یکی نبود داشت ذهنم رو تسخیر می‌کرد. من به خودم قول داده بودم که کارهام رو منتشر می‌کنم. به خودم گفته بودم فوقش تهش شنیده نمی‌شه و شکست میخورم بازم. ولی اینکه کار رو ول کنم، اصلا هیچ جای ذهنم نبود!

این شد که در یک زمان بی‌ربط (الان شب ۲۳ بهمنه)

در یک موقعیت بی‌ربط (من واقعا الان هیچ اپیزودی به جز اون اپیزودهایی که تصمیم گرفتم منتشر نکنم توو گنجه‌ ندارم)

تصمیم به انتشار گرفتم

یه وقتایی حس می‌کنم، شاید بدم نمیاد شکست بخورم!

طبق معمول برم توو نقش قربانی که من تلاشم رو کردم و نشد و ...

همش به خودم میگم، آخه این چه شرایط پرتیه که داری کار رو منتشر می‌کنی. کاری که خودتم خوب می‌دونی، به هر حال از همون اول هم قرار نبوده مخاطب گسترده داشته باشه و جنس کمدی‌اش همه پسند نیست و ...

خلاصه‌ی نق زدن‌هام اینکه

اپیزود اول از پادکست یکی نبود

با عنوان شاید برای شما هم اتفاق بیفتد

منتشر شد.

از من بپرسید!

بدون تعارف برای من افتخاری هست اگر کار رو بشنوید، برای بهتر شدنش بهم نظر بدید و احیانا اگر یک درصد دوستش داشتید، به دیگران هم پیشنهادش کنید.

ارادتمند شما

سعید مولایی


کست باکس پادکست یکی نبود

اینستاگرام پادکست یکی نبود

کانال تلگرام پادکست یکی نبود

نظرات این مطلب

تعداد صفحات : 1

آمار سایت
  • کل مطالب : 15
  • کل نظرات : 0
  • افراد آنلاین : 1
  • تعداد اعضا : 0
  • بازدید امروز : 1
  • بازدید کننده امروز : 2
  • باردید دیروز : 0
  • بازدید کننده دیروز : 1
  • گوگل امروز : 0
  • گوگل دیروز : 0
  • بازدید هفته : 8
  • بازدید ماه : 114
  • بازدید سال : 433
  • بازدید کلی : 15499
  • کدهای اختصاصی